- یک وری
- یکطرفی متمایل بیک جهت
معنی یک وری - جستجوی لغت در جدول جو
- یک وری ((~. وَ))
- یک طرفی، متمایل به یک جهت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک سو، یک طرف، به یک طرف، به یک پهلو
یکطرفی متمایل بیک جهت
یک خرده
تاختن، دویدن، تیز رفتاری
فرانسوی بنگرید به شکوریه
یک بارگی، همگی، جملگی
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
به یک طریق، بر یک طریقه، بر یک منوال
یک لا، یک لایی، ویژگی جامۀ یک لا و نازک
ویژگی کسی یا چیزی که یک رو دارد، کنایه از بالکل، کلاً، همگی
کنایه از یک سره، کنایه از متفقاً، به اتفاق، کنایه از ساده، بی ریا، کنایه از صریح، آشکار
کنایه از یک سره، کنایه از متفقاً، به اتفاق، کنایه از ساده، بی ریا، کنایه از صریح، آشکار
حالت و کیفیت نیک رو: خوش روی
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
پشت سرهم پی درپی
یک رو بودن
صمیمی بی نفاق: یک رویه دوستم من و کم حرص مادحم هم راست در خلاام و هم پاک در ملا. (مسعودسعد)، متفق بی خلاف: چه ظالمان مکار چون هم پشت شوند و دست در دست دهند و یک رویه قصد کسی کنند زود ظفر یابند، صریح نص بی تاویل: وزبهر آنک رسول (علیه السلام) میانجی بود میان عالم لطیف و میان عالم کثیف که سخن او از خدای بخلق یک رویه نشایست بودن بهریرا ازاو محکم واجب آمد، پشت وروی یکی مقابل دو رویه: اطلس یکرویه. صمیمی و یکرو شدن، سر و صورت گرفتن منظم گشتن، متفق شدن بی خلاف گشتن
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک
یکدست مانندهم، یکسان
یک بیک و متوالیا وپی درپی
یک رو بودن
نزاع ستیزه: این شاخ و شانه کشیدنها که از یک مشاجره و یکی بدوی ساده و معمولی خیلی پا فراتر نهاده بود... . یا یکی بدو کردن، مشاجره لفظی گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. معمولا در مقامی که شخص انتظار شنیدن جواب از طرف گفتگو ندارد
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
بدرازی یک وجب وبقدریک وجب
بی ریایی، سادگی
مردمی که در مملکتی زیست میکنند و جز قشون و سپاهیان نیستند، مقابل لشکری
عمل وشغل یاور
مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید، متفق، بی ریا و درست